سفارش تبلیغ
صبا ویژن
با دانشمندان همنشینی کن تا خوش بخت گردی . [امام علی علیه السلام]
پاییز 1385 - قرآن و حدیث
  • پست الکترونیک
  • شناسنامه
  •  RSS 
  • پارسی بلاگ
  • پارسی یار
  • تا بدین جا از یک سوى با آغاز و چگونگى منع کتابت و تدوین حدیث آشنا شدیم و از سوى دیگر با توجیه هاى توجیه گران این سیاست و نقد آن توجیه ها و دیدگاهها، و سرانجام با آنچه که به دیده ما زمینه ها و انگیزه هاى منع تدوین و کتابت را به وجود آورده بود و رازها و رمز هاى آن را مى توان در آن علت و یا علّتها جستجو کرد. به هر حال، منع کتابت و تدوین و نشر حدیث در تاریخ اسلام، واقعیّت است؛ واقعیتى تلخ و زیانبار، با پى آمدها و بازتابهایى ناهنجار.
    ما پیشتر آوردیم و بر آن تأکید کردیم که منع کتابت و نشر حدیث، جریانى بود حکومتى و از این روى، از یک سوى فراگیر نشد و از سوى دیگر، کسانى با این سیاست مخالفت ورزیدند و منع کتابت و نشر را بر نتابیدند و بر گسترش و نشر حدیث پاى فشردند. با این همه، از آن روى که جریان منع کتابت جریانى حاکم بود و حکومت بر آن اصرار مى ورزید، مآلا آنچه کتابت مى شد، به درستى نشر نمى یافت و آنچه نشر مى شد، چندان در زوایاى جامعه دامن نمى گسترد.
    اکنون بر سر آنیم که درباره پى آمدها و بازتابهاى آنچه یاد شد سخن بگوییم و چند و چون نتایج آن را بکاویم. آنچه را اکنون بر مى شماریم و مستنداتى را که براى روشن شدن آنها مى آوریم، اندکى است از بسیار؛ و امّا همین ها نیز نشان دهنده آن است که این حرکت فرهنگ سوز، چه تباهى ها و ناهنجارى ها به بار آورده است.

    1) تباه شدن بسیارى احادیث:

    اوّلین و طبیعى ترین پى آمد منع کتابت و تدوین حدیث و جلوگیرى از نشر آن، تباه شدن انبوهى از احادیث پیامبر و از میان رفتن جلوه هاى سنّت آن بزرگوار و مآلا بى بهره شدن امت اسلامى از بخش عظیمى از سنّت رسول اللّه(ص) است.
    پیشتر آوردیم که ابوبکر، 500 حدیث از رسول اللّه(ص) نگاشته بود1 که چون مردم را به تباه ساختن نگاشته ها فراخواند، آن همه را طعمه آتش ساخت. حافظان و محدّثان مى گویند که در مجموعه هاى حدیثى، از ابوبکر، 142 حدیث در اختیار هست2؛ بدین سان، 358 حدیث از آنچه از رسول اللّه(ص) نگاشته بوده تباه شده است.
    سیوطى مى نویسد:
    اندکى احادیث منقول از ابوبکر ـ با اینکه ملازم پیامبر(ص) بود و از آغازین کسانى بود که اسلام آوردند ـ به لحاظ این است که او قبل از نشر حدیث و رویکرد مردمان به نقل و نشر حدیث، درگذشت.3
    این سخن را کسان دیگر نیز گفته اند4 که همه نشانگر آن است که ابوبکر، احادیث بسیارى بر سینه داشته و چون زمینه نشر آنها نبوده است، نشر نیافته و ثبت نشده اند.
    على(ع) همبر رسول اللّه(ص) است و همگام بى بدیل آن بزرگوار. ام سلمه، همسر بزرگوار پیامبر(ص) گفت:
    پیامبر(ص) پوستى خواست و على(ع) به نزد رسول اللّه(ص) برد؛ پیامبر املا مى کرد و على(ع) مى نوشت تا پشت و روى و گوشه هاى آن یکسر نوشته شد.5
    رسول اللّه(ص) فرمود:
    هر آنچه آموختم به على آموزاندم. على دروازه دانش من است.6
    اکنون بنگریم که آن بزرگوار، چه تعداد سخن از پیامبر گزارش کرده است، و یا (به تعبیر استوارتر) چه مقدار از نقلهاى این مرکز اصلى دانش رسول اللّه(ص) و حقایق الهى، در منابع عامه گزارش شده است. ابن حزم مى گوید:
    على(ع) را 536 حدیث است.7
    شگفتا که ابوهریره دو سال با پیامبر بوده است و از او 5374 روایت گزارش کرده اند و از على(ع) که تمامت مدت رسالت را همراه و همگام رسول اللّه(ص) بوده است، 536 حدیث! محمد ابوزهره، نویسنده بلند آوازه مصرى، به این نکته تنبّه داده و گفته است:
    شایسته است اعتراف کنیم که آنچه از فقه، فتاوا و داوریهاى على(ع) در منابع اهل سنّت گزارش شده است، نه با مدت خلافت مولا سازگار است و نه با روزگارى که على(ع) یکسر به تعلیم و افتا مى پرداخت؛ تمامت زندگى او فقه بود و فتوا و تعلیم و بیشتر از تمام صحابیان همگام و همراه رسول اللّه(ص) بود، از قبل بعثت تا رحلت پیامبر؛ بدین سان باید منابع اهل سنّت، چندین برابر آنچه اکنون از احادیث وى گزارش کرده اند، مى آوردند.8
    پى گیرى این حقیقت، بس دردناک و تأسف آفرین است. از حضرت زهرا(س) روایتى نیست یا بسى اندک است؛ چون بسیار اندک پس از پیامبر(ص) زنده بوده است؛ و از حسن بن على(ع)، سیزده روایت رسیده است و از اباعبداللّه الحسین،هشت روایت؛9 و این در حالى است که ابوالعباس احمد بن محمد بن سعید (ابن عقده) مى گوید:
    من از اهل بیت، 300 هزار حدیث در حفظ دارم.10
    ابى بن کعب، ازچهره هاى برجسته صحابیان است. رسول اللّه(ص) دانش او را ستوده و فرموده است: «دانش گوارایت باد!»11 و عمر به اینکه «خداوند نزد ابى، دانش سرشار نهاده»12 گواهى داده است؛ افزون بر این، ابى از برترین قاریان قرآن و کاتبان وحى و ملازمان رسول اللّه(ص) است. با این همه، ابن حزم مى گوید از ابى،164 حدیث به ما رسیده است.13
    و سلمان که رسول اللّه(ص) درباره اش مى فرمود:
    «دانش پیشینیان و پسینیان را یکجا دارد.»41
    و همو مى فرمود:
    «دانشش دریاى موج خیز خشک ناشدنى است.»15
    و عایشه مى گفت:
    «سلمان را با رسول اللّه(ص) نشستهایى بود که شبها تا پگاه به درازا مى کشید و او تنها در محضر پیامبر بود.»16
    اکنون بنگرید که ابن حزم مى گوید: از سلمان فقط شش حدیث به ما رسیده است،17و از ابوذر ـ این حق گوى حق مدار که هرگز منع تدوین و نشر را برنتابید ـ 281حدیث و… بر این باید افزود کسان بسیارى از صحابیان را که حتى یک حدیث از آنان در مجموعه هاى حدیثى وجود ندارد، از جمله: زیاد بن حنظله تمیمى که آورده اند در تمام مشاهد همراه رسول اللّه(ص) بوده و در تمام نبردها حضور داشته است؛18 ثمامة بن عدى که از مهاجران آغازین است و در بدر حضور داشته19 و یک روایت هم ندارد؛ و….
    به هر حال، منع کتابت و نشر حدیث، جریان حاکم آن روزگاران بود. از این روى، طبیعى است که کسانى از سر ترس و کسانى دیگر از سر طمع و وابستگى هاى حکومتى و… از نگاشتن حدیث تن زنند و مآلا بخش عظیمى از سنّت رسول اللّه(ص) از میان برود. پیشتر آوردیم که عمر، کسانى از محدّثان کوفه (از جمله «قرظة بن کعب») را به مدینه فراخواند و آنان را از اینکه حدیث نقل کنند، منع کرد. قرظة بن کعب مى گوید:
    پس از آن، هیچ حدیثى از پیامبر نقل نکردم.20
    و در نقلى دیگر آورده اند که گفت:
    گاه مى شد با کسانى مى نشستم که حدیث مى گفتند و من حافظ ترین آنها بودم؛ چون سفارش عمر را یادآورى مى کردم، همه از نقل حدیث باز مى ایستادند.21
    یحیى بن سعید مى گوید:
    مردمانى دیدم که از نگاشتن حدیث تن مى زدند. اگر حدیث را مى نوشتیم، اکنون از دانش سعید بن مسیّب و روایت او فراوان در اختیار داشتیم.22
    عروة بن زبیر مى گوید:
    فراوان حدیث نوشتم و آنگاه تباه کردم. دوست مى داشتم دارایى و فرزندانم را فدا مى کردم و احادیث را تباه نمى ساختم.23
    هشام بن عروه مى گوید:
    پدرم در «یوم الحرّة»24 کتابهاى فقهـى خـود را آتـش زد. پس از آن، همـاره مى گفت: بودن آن نگاشته برایم دوست داشتنى تر بود تا بودن فرزندان و اموالم.25
    یزید بن هارون مى گوید:
    از دانش یحیى بن سعید، سه هزار حدیث حفظ کردم و چون مریض شدم، نصف آن را فراموش کردم.26
    آورده اند که شعبى گفته است:
    تا به امروز هیچ خطى بر سفیدى کاغذ ننوشتم. هر حدیثى که نقل کردم، آن را حفظ کرده ام؛ امّا آن قدر از دانش و حدیث فراموش کرده ام که هر کس بدانها دست مى یافت، دانشمند مى گشت.27
    عبیدة بن عمرو سلمانى (مردى از فقیهان کوفه که نگاشته هاى بسیارى داشت) در هنگام مرگ، همه را تباه ساخت و گفت:
    مى ترسم کسانى بدانها دست یابند و از آنها وارونه بهره گیرند.28
    شعبة بن حجّاج از منصور بن معتمر نقل مى کند که مى گفت:
    دوست مى داشتم که مى نوشتم، و چنین و چنان مى داشتم. به مقدار دانشى که اکنون دارم، حدیث از دست داده ام.29
    سهل بن حصین بن مسلم باهلى مى گوید:
    به عبداللّه بن حسن بصرى سفارش کردم که کتابهاى پدرت را برایم بفرست؛ به من نوشت:
    چون نگاشته هاى پدرم سنگین شد [فراوان گشت]، گفت یکجا جمع کنید؛ چنان کردم؛ امّا نمى دانستم چه مى کند. خادمش را خواست و گفت تنور را برافروزد. آنگاه همه را سوزاند، جز یک «صحیفه» را.
    پیشتر (در مقاله ششم) آوردیم که ابن مسعود صحیفه اى را که «احادیث حسان» داشت تباه ساخت، و….
    آنچه آوردیم، اندکى است از نشانه ها و قراینى که مى تواند روشنگر تباه شدن بخش عظیمى از معارف دینى و آموزه هاى نبوى باشد. بدین سان، سخن دکتر اکرم ضیاء عمرى استوار است که:
    بى گمان به واسطه کسان بسیارى از صحابیان حدیثى از پیامبر به ما نرسیده است.30
    ابن رشد نوشته است:
    اگر عالمان،دانش را با نگاشتن به بند نکشیده بودند و تدوین و ضبط نکرده بودند و سره را از ناسره جدا نکرده بودند، دانش از میان مى رفت و اثر دین نابود مى شد.31
    که باید گفت روزگارى نکردند؛ پس دانش بسیار از میان رفت و آثارى از دین نابود شد.
    و کلام رشید رضا دقیق است که:
    از آنجا که عالمان صحابى شنیده هاى خود را از رسول اللّه(ص) نمى نگاشتند، ما قطع داریم که بهره اى عظیم از سنّت را از دست داده ایم.32
    امّا پایان کلام وى، شگفت انگیز است که گفته است:
    امّا آنچه نگاشته نشد و تباه شد، نه تفسیر قرآن بوده است و نه امور دین.
    شگفتا! آقاى محمد رشید رضا این سخن را از کجا مى گوید؟! به چه دلیلى آنچه تباه شده از دین نبوده و یکسر قرآن نبوده است؟
    ابن صلاح گفته است:
    اگر حدیث در کتابها تدوین نمى شد، در سده هاى واپسین تباه مى شد و از میان مى رفت.33
    باید به ابن صلاح گفت که متأسفانه تا زمانى که تدوین شایع شد و همه گیر گشت، بسیارى از حقایق تباه گردید و به سبب عدم ثبت و ضبط احادیث ـ چنانکه آوردیم ـ آموزه هاى بسیارى نابود شد.34 آنچه تا بدین جا آوردیم، در نشان دادن این حقیقت که «عدم کتابت» و «جلوگیرى از نشر حدیث» زمینه تباه شدن بخش عظیمى از سنّت را فراهم آورد، بسنده است. گو اینکه قراین و دلایل این حقیقت، بسى فزونتر از آن چیزى است که در این مجال گزارش کردیم.

    2. گسترش وضع و جعل در احادیث:

    جعل حدیث و وضع روایت، بى گمان ریشه در زمان پیامبر(ص) دارد.35 دروغ سازى و نسبت دادن احادیث مجعول به پیامبر، در زمان حیات آن بزرگوار به جایى رسید که در میان مردم به پا خاست و فرمود:
    ایّها الناس! قد کثرت علىّ الکذابة، فمن کذب علىّ متعمدا فلیتبوأ مقعده من النار؛
    هان مردم! دروغ بستن به من فراوان گشته است؛ آنکه از سر عمد بر من دروغ ببندد، نشیمنگاهش آکنده از آتش باد.
    این روایت را محدّثان فریقین نقل کرده اند،36 و برخى از عالمان بر تواتر آن تصریح کرده اند.
    شهید ثانى ـ رضوان اللّه علیه ـ نوشته است:
    ممکن است ادعا شود که حدیث «من کذب علىّ متعمدا…» متواتر است؛ چه آنکه کسان بسیارى از صحابه آن را گزارش کرده اند؛ گفته مى شود راویان آن، 62 تن از صحابه بوده اند.37
    عالم جلیل، میرزا حبیب اللّه خویى نوشته اند:
    این حدیث نبوى را بسیارى گزارش کرده اند و آن را متواتر دانسته اند و بر وجود روایات مجعول و دروغ ـ در مقابل کسانى که آن را انکار کرده و یا مستبعد دانسته اند ـ استدلال کرده اند.38
    چون به هر حال این روایت، یا درست است که نشانگر این است که کسانى دروغ مى بافته اند و پیامبر بر این جریان هشدار داده است و یا دروغ است که خود آن نشانگر وجود دروغ خواهد بود.
    جمال الدین قاسمى نیز نوشته است:
    حدیث«من کذب…» در نهایت استوارى و صحت است؛ بدان سان که برخى آن را متواتر دانسته اند.39
    رجالى و فقیه بزرگ شیعى، علامه مامقانى(ره)، پس از بحثى سودمند درباره متواتر و اقسام آن، به مناسبت ارائه نمونه متواتر لفظى، نوشته است:
    ادّعاى تواتر حدیث «من کذب…» ممکن است؛ چرا که 62 تن از صحابیان آن را گزارش کرده اند و هماره ناقلان و گزارشگران آن فزونى داشته است.40
    ابن صلاح در ضمن بحث از تواتر و ارائه نمونه براى آن، نوشته است:
    حدیث «من کذب…» را نمونه این [نمونه حدیث متواتر] مى دانم؛چرا که بسیارى از صحابیان آن را گزارش کرده اند و برخى گفته اند که آن را 62 نفر صحابى نقل کرده اند.
    این روایت که محدّثان با چنین صراحت و تأکیدى به تواتر آن تصریح کرده اند، نشانگر آن است که جعل حدیث، ریشه در آن روزگار دارد و کسانى در همان روزگاران، به وضع و جعل، دست مى یازیدند.
    احمد امین در این باره کلامى استوار دارد. او مى گوید:
    منع تدوین باعث شد که کسانى میدان جعل و وضع و نسبت دادن به رسول اللّه(ص) را براى خود باز ببینند. روشن است که «وضع» به روزگار رسول اللّه(ص) شکل گرفت، و حدیث «من کذب…» گواه آن تواند بود.41
    امّا پس از رسول اللّه(ص)، وضع، دامن گشود و منع تدوین و پس از روزگارى اجازه نقل، تدوین و نشر آن دامنه جعل را گستراند. على(ع) در خطبه یاد شده فرموده اند:
    پس از پیامبر نیز بر پیامبر دروغ بستند.42
    و ابن عباس مى گوید:
    آنگاه که بر رسول اللّه(ص) دروغ نمى بستند، از وى حدیث نقل مى کردیم؛ امّا چون مردمان بر سرکشان و راهواران سوار شدند [یعنى در گستره زمین پخش شدند و این سوى و آن سوى شدند]، حدیث گفتن از پیامبر را وانهادیم.43
    بدین سان ـ سوگمندانه ـ دامنه جعل و وضع بگسترد و در بستر تاریخ، حدیث سازى و دروغ پردازى، جریان نیرومندى گشت که با شکلهاى مختلف، نقش تأسف بارى در آثار و مآثر فرهنگ اسلامى وانهاد و مهمترین عامل این جریان، بى گمان، منع تدوین و نشر حدیث بود. وقتى احادیث نوشته نشد و سپس پس از سالها اجازه نقل و نگارش یافت، بسیارى با انگیزه هاى گونه گون44 و با استناد به حافظه، به جعل و وضع پرداختند. فقیه معاصر مصر، شیخ محمد على سایس، در این زمینه نوشته است:
    از اینکه حدیث تدوین و نشر نیافت و صحابیان در نقل بر حافظه اعتماد کردند، و از سوى دیگر،شمارش و گزارش دقیق آنچه را پیامبر(ص) در مدت 23سال گفته بود، به لحاظ عدم تدوین، سخت بود و بازشناسى سره از ناسره بس دشوار، دشمنان اسلام که براى گمراهى آفرینى و آلوده سازى معارف دینى، چاره مى اندیشیدند و از دستیابى به کتاب اللّه مأیوس بودند، از این زمینه استفاده کردند و به آلوده سازى سنّت دست یازیدند و بدین سان، گروه هایى و کسانى را واداشتند تا در «تشبیه»، «تعطیل»، «تحریم حلال» و «تحلیل حرام»، حدیث بسازند و بپراکنند. سپس «وضع» و «جعل» دامن گشود و به گونه اى هراس آفرین فراوان گشت و درهم شکسته شدن وحدت امت اسلامى و به وجود آمدن فرقه هاى گونه گون نیز بدان دامن زد.45
    کلام سایس، سخنى است استوار. معاندان و فرهنگ ستیزانى که به شکستن شکوه آیین اسلام کمر بسته بودند و از دست یازى به قرآن مأیوس بودند و از اینکه در آیات الهى دست ببرند دست را کوتاه مى دیدند، به سراغ سنّت آمدند و کسانى را با عناوین محدّث، شیخ حدیث و صحابى برساختند و آنان با تکیه بر حافظه و به بهانه اینکه ننوشته اند، امّا این آموزه ها را در سینه نگه داشته اند، چه بسیار سخن ساختند و پراکندند و بدین سان دامنه وضع و جعل را گستردند.
    کلام علاّمه سید عبدالحسین شرف الدین ـ آن به حق شرف دین و آبروى مسلمین ـ را بیاوریم. آن بزرگوار پس از آنکه اقدام خلفا را در منع تدوین و نشر حدیث، اجتهادى مى داند تباهى آفرین در برابر «نصّ رسول اللّه(ص) بر کتابت و نشر حدیث»، مى نویسد:
    پى آمد فساد آفرین عدم تدوین ـ که هرگز جبران نخواهد شد ـ مخفى نیست. اى کاش ابوبکر و عمر، با على(ع) و دیگر کسان ـ که خداى را در پگاه و شامگاه مى خواندند ـ همراهى مى کردند و به تدوین سنن و آثار نبوى همت مى گماشتند، و آن را در مجموعه اى گرد مى آوردند و آن را براى تابعین و… پس از خود به ارث مى نهادند، چونان «قرآن حکیم» و «فرقان عظیم»…. اگر چنین مى کردند، امت اسلامى و سنّت نبوى از رسوایى آفرینى هاى دروغ پردازان در امان مى ماندند؛ چرا که اگر سنّت در کتابى تدوین مى یافت و امت آن را پاک و پیراسته حراست مى کردند، درهاى وضع و جعل بر روى دروغ پردازان بسته مى شد. چون چنین شد، دروغ بستن بر رسول اللّه(ص) فراوان گشت و دستهاى آلوده سیاست بازان، حدیث بازى کردند و تباهى آفرینان، سنّت را تباه ساختند، بویژه به روزگار حاکمیت معاویه و گروه تجاوزگر، که هرج و مرج آفرینى دجّالان بر جامعه اسلامى چیره شد و بازار باطل سرایان و یاوه گویان گرفت.
    بى گمان ابوبکر و عمر مى توانستند امت را از این تباهى و شر، با تدوین سنّت بدان گونه که گفتیم، در امان دارند و قطعا شایستگى این شیوه را مى دانستند، و شاید آنان به لزوم تدوین از ما آگاه تر بودند؛ لکن آنچه ساخته و پرداخته بودند و بدان دل بسته بودند، با سخنان صریح پیامبر در لزوم تدوین سنّت همسوى نبود… و انا اللّه وانا الیه راجعون!46
    کلام شرف الدین که از سر سوز و دردگذارى به قلم آمده است، بسى گویاست و آن بزرگوار که در فهم اسلام و تاریخ اسلام و چگونگى شکل گیرى جریانها و زمینه هاى آنها و پى آمدهاى تصمیمهاى خلفا و… آشناترین چهره برجسته روزگارش بود، این سخن را ـ که در گزارش، آن را اندکى به اختصار آوردیم ـ با توجه به نقش «عدم تدوین» در «جعل» و «وضع» و پى آمدهاى آن رقم زده است و با توجه به اشراف عظیم آن بزرگوار بر تاریخ اسلام مى توان آن راحجّتى استوار دانست.
    عالم هوشمند مصرى، محمود ابوریّه نوشته است:
    از جمله آثار تأخیر تدوین تا سالهاى آغازین قرن دوم، گسترش باب «وضع» و شکل گرفتن جریان «جعل» و گسترش دروغ بود، تا بدانجا که هزاران هزار روایت برساختند و بگستردند و سپس اینها به آثار و نگاشته هاى مؤلفان وارد شد و در خاوران و باختران جامعه اسلامى به عنوان حدیث نشر یافت.47
    نمونه هاى این دامن گسترى حدیث در نقل (پس از منع تدوین) را مى توان در گستردگى نقلهاى کسانى چون ابوهریره دید که پس از این، بدان اشاره خواهیم کرد. محقق فقید و نکته یاب لبنانى، هاشم معروف الحسنى نوشته است:
    اگر مسلمانان پس از رسول اللّه(ص) درباره سنّت، موضع استوارى مى داشتند و قبل از آنکه جنگها و درگیرى ها آغاز شود و دست سیاست بازان و تباهى آفرینان بدان دراز شود به تدوین و ثبت و ضبط آن همت مى گماشتند، بارى، اگر چنین مى کردند، راه را بر اینان و جیره خوارانى که براى تقرّب به حاکمان به جعل و وضع دست مى یازیدند، مى بستند. النهایه، حاکمان پس از پیامبر(ص) به جاى آنکه میدان را بر تدوین و ضبط بازگذارند و براى جمع و تدوین حدیث از سینه ها همت گمارند، از تدوین آن منع کردند، و راه را براى دست هاى آلوده سیاست بازان و فرقه گرایان باز کردند.48
    پیشتر آوردیم که احمد امین نیز از جمله عوامل و زمینه هاى جعل و وضع را عدم تدوین آن در مجموعه ها دانست.
    نکته قابل تأمل و شایان توجه در گفتار و دیدگاههاى عالمان و پژوهشیان، نقش دستهاى آلوده و پلید حاکمان و جبّاران در جعل و وضع حدیث است، که از این زمینه بهره گرفتند و یا چنین کردند تا بتوانند در مقابل آن کتمانها و در نبود حقیقتها، احادیثى بسیار بسازند و بپردازند و نشر دهند. آنان با اجیر ساختن طمّاعان (از راویان و داعیه داران حدیث و زهد) هزاران حدیث بر مجموعه هاى حدیثى افزودند و تباهى آفریدند و براى بیرون راندن رقیب از صحنه و تراشیدن همگون هایى براى چهره هاى برجسته اى که با سیاست منع تدوین، از صحنه بیرون رانده بودند ـ و بدان اشاره کردیم ـ حدیث بسازند و براى آنها وجهه هاى دینى و اجتماعى درست کنند.
    بى گمان اگر مى بود آن همه فضیلت هاى منقول از رسول اللّه(ص) درباره کسان بسیارى، هرگز اینان براى آفریدن این همه یاوه ها مجال نمى یافتند. اگر مردم احادیث را در اختیار مى داشتند و بر کوى و برزن، بر مسجد و مجتمع مى شنیدند که پیامبر(ص) چون ابوسفیان را سوار بر استرى دید به همراه فرزندانش ـ در حالى که از پیش و پس استر مى رفتند ـ فرمود:
    اللّهمّ العن القائد والسائق والراکب.49
    دیگر زمینه اى نمى ماند که ابوهریره حدیث بسازد و به پیامبر نسبت دهد و بپراکند که:
    انّ اللّه ائتمن على وحیه ثلاثة: أنا و جبرئیل و معاویة وکاد أن یبعث معاویة نبیّا…!
    شگفتا، معاویه و امین بودن؟! معاویه و همبرى با پیامبر؟! سیوطى آن را نقل کرده و نوشته است که:
    نسایى و ابن حیان گفته اند سخنى است باطل و برساخته.50
    روانشاد استاد محمد تقى شریعتى ـ رضوان اللّه علیه ـ به این نکته اشارتى ظریف دارد. آن بزرگوار نوشته است:
    ظلم بسیار قبیحى کردند کسانى که نگذاشتند پیغمبر(ص)، آن معلّم و مفسّر را براى آخرین دفعه کتبا معرفى کند، و بعد هم از کتابت و روایت حدیث جلو گرفتند و مسلمانها را به رنج و زحمت بسیار (بلکه گمراهى آشکار) انداختند؛ زیرا از طرفى اینها از نقل و ثبت احادیث نبوى جلو گرفتند و از طرفى دیگر، معاویه دستور جعل روایت و حدیث در فضیلت خلفاى سه گانه و مذمت خاندان پیامبر و بخصوص شخص على(ع) مى دهد و….51
    اگر حدیث تدوین مى شد و نشر مى یافت و فضایل على مى گسترد و به گوش همگان مى رسید، دیگر چه مجالى براى جعل و وضع فضایل صحابیان و خلفا؟! اگر مردمان به درستى مى دانستند که کى، کى است و از کلام رسول اللّه(ص) این همه را مى شنیدند و مى نیوشیدند، کجا حاکمان مى توانستند به وسیله مزدوران فرهنگ ستیز، حدیث بسازند و بگسترند و چهره سازى کنند؟ بخشى از اقدامات زشت و انحراف آفرین معاویه و امویان را در این زمینه، ابن ابى الحدید آورده است. او به نقل از مدائنى، تلاشها و تمهیدات معاویه را براى زدودن یاد على(ع) از ذهنها و ستردن فضایل على(ع) از ذهن و زبان مردم و فضیلت تراشى براى خلفا و صحابه و ترویج و نشر و تعلیم آن، یاد مى کند و از جمله مى نویسد:
    تا بدانجا که این فضایل برساخته را روایت مى کردند و آموزش مى دادند، بدان سان که آن را آموزش مى دادند؛ و به همگان آنها را آموختند: به زنها، دخترها، خادمان و اطرافیان.
    ابن ابى الحدید اضافه مى کند:
    بدین سان، حدیثهاى دروغ بسیارى چهره نمود و بهتانهایى نشر یافت.52
    ابن ابى الحدید پس از آنچه از مدائنى آورده، از ابن عرفه (معروف به ابن نفطویه) نقل کرده است که:
    بسیارى از احادیث برساخته در فضایل صحابه، به روزگار بنى امیه، براى تقرّب بدانها ساخته شد. آنان براى شکستن شکوه بنى هاشم چنین مى کردند.53
    مورخ و محقق بزرگ قرن سوم هجرى، ابن قتیبه، را در این باره سخنى است تنبّه آفرین. او مى نویسد:
    هر آنکه را از او (على ـ ع ـ ) یاد مى کرد و یا حدیثى از وى گزارش مى کرد، رها مى کردند و به فراموشى مى سپردند؛ تا بدانجا که بسیارى از محدّثان از اینکه حدیثى نقل کنند، تن مى زدند و به نقل و گسترش فضایل عمرو بن عاص، معاویه و… روى مى آوردند… و اگر کسى مى گفت على برادر پیامبر است و پدر «سبطین» (حسن و حسین) است و اصحاب کسا، على و فاطمه و حسن و حسین هستند، چهره ها دگرگون مى شد و چشمها باز مى شد و….54
    چرا؟! چون حاکمیت ستم، نه على را بر مى تابید و نه نام على را؛ نه فضیلت را و نه جلوه هاى فضیلت را؛ بدین سان باید فضیلت گسترى را جلو مى گرفت، تا زمینه فضیلت سازى براى کسانى که سراسر زندگانى آنان آکنده از رذیلت بود، آماده شود. ادامه کلام ابن قتیبه ـ که بخشى از آن را آوردیم ـ و دیگر نصوصى که پیشتر نقل کردیم، گواهى است بر این حقیقت، و عدم تدوین و جلوگیرى از نشر حق و نبود حقایق در سطح جامعه، زمینه اى براى این همه تباهى و سیاهى آفرینى!
    عبداللّه بن احمد بن حنبل مى گوید از پدرم درباره على و معاویه سؤال کردم، گفت:
    بدان! على دشمنان بسیارى داشت. آنان بسى جستجو کردند تا مگر بر على طعنى بیابند و نیافتند. پس به سوى مردى رفتند که با وى جنگیده بود؛ و او را براى کاستن از شأن على ستودند.55
    یعنى بسى در فضیلت معاویه، سخن ساختند و حدیث پرداختند و پراکندند تا مگر اندکى از جایگاه والاى مولا بکاهند. آنچه آمد، قصّه پرغصّه تاریخ اسلام است: منع تدوین و نشر فضایل، حقایق و آموزه هاى راستین؛ و رهاسازى طمّاعان کینه ورز، فرهنگ ستیزان زشتخوى و دروغ آفرینان آتش نهاد، براى ساختن و پرداختن و پراکندن!
    اکنون براى اینکه اندکى بیشتر با میدان «جعل» و «وضع» آشنا شویم، چگونگى شکل گیرى صحاح ستّه اهل سنّت و چه سانى گزینش احادیث این مجموعه از مجموعه هاى دیگر را گزارش مى کنیم، و فى ذلک عبرة لمن اعتبر!
    این گزارش را بر پایه پژوهش محقق بى بدیل و مدافع نستوه ولایت علوى، علاّمه امینى ـ رضوان اللّه علیه ـ مى آورم، با مراجعه به منابع و مصادرى دیگر:
    ابو داوود در «سنن» خویش، چهار هزار و 800 حدیث آورده و گفته است آنها را از میان پانصد هزار حدیث برگزیده ام؛56 و «صحیح» بخارى با حذف مکرّرات آن، دو هزار و 761 حدیث دارد که آنها را از میان حدود ششصد هزار برگزیده است؛57 و «صحیح» مسلم، چهار هزار حدیث دارد، بدون تکرار، که مسلم آنها را از میان سیصد هزار حدیث برگزیده است.58 احمد بن حنبل در «مسند» خویش، سى هزار حدیث آورده است که آنها را از میان 750 هزار حدیث برگزیده است و آورده اند که او یک میلیون حدیث در حفظ داشته است؛59 و احمد بن فرات (م258هـ)، یک میلیون و 500هزار حدیث نگاشته و از آن میان، سیصد هزار را برگزیده و آثارى در تفسیر و احکام و فوائد متفرقه رقم زده است.60
    این تعداد هول انگیز، نشان مى دهد که دستهاى آلوده و مغزهاى بیمار و فرهنگ ستیزان بد نهاد با آیین الهى چه کرده اند! خوب، بخارى بسى کوشیده و از میان آن همه حدیث، این مقدار را برگزیده و آورده که یعنى به پندار او اینها صحیح بوده است؛61 امّا آنچه در «صحیح بخارى» آمده است نیز شگفت است و برخى از نقلهاى آن یکسره کذب است که بر نمودن چگونگى آنها را فرصتى دیگر باید.
    بارى، چون حدیث کتابت نشد و حدود یک قرن، این جریان حاکم گشت و حدیث جز در نهانخانه ها و به دور از چشم حاکمیت نقل نگشت، نوشته نشد و نگسترد، و پس از آن، جامعه به نگارش و کتابت آن روى آورد، زمینه مناسبى به وجود آمد براى دروغ، جعل و دستبرد؛ و بدین سان، میدان براى احبار و رهبان و بیمار دلان و بدعت آفرینان و خرافه گستران باز شد که هر آنچه مى پنداشتند (با ادّعاى نقل از حافظه) نقل کنند و غالبا مسلمانان ساده دل را بفریبند، و قصّه سرایان با آنها مجلسها بیارایند و جباران آن گونه نقلها را پشتوانه کردارهاى نارواى خود قرار دهند و آنگاه کسى چون احمد بن حنبل بپندارد که این کرامت است که هزاران هزار حدیث بر حافظه داشته باشد! و بخارى گمان برد که فضیلت است که پانصد هزار حدیث در سینه داشته است و…62
    شگفتا و اسفا که بسیارى از این احادیث جعلى و آثار وضع شده، در سده هاى واپسین، پایه هاى تفکر اسلامى و بن مایه هاى معرفت دینى را تشکیل داد و این منع ها و ردع ها از کتابت حدیث و جلوگیرى از نشر آن از یک سوى و وضع ها و جعل ها از سوى دیگر، زمینه پدید آمدن نگرشى وارونه به اسلام و قرآن و کلّیت دین را به وجود آورد و بدین سان، تفکّر اسلامى، بریده از بنیادهاى اصلى حق شکل گرفت (که پس از این بدان خواهیم پرداخت). دیگر پى آمدهاى منع تدوین را در مقالات دیگر پى مى گیریم.
    و توفیق از خداوند است.
    1. تذکرة الحفّاظ، ج1، ص5؛ فصلنامه علوم حدیث، ش5،ص11
    2. أسماء الصحابة الرواة، ص57
    3. تدریب الراوى، ج2، ص677
    4. توضیح الأفکار، صنعانى، ص429؛ و رکبت السفینة، ص129 (به نقل از: عمدة التحقیق فى بشارة الصدیق).
    5. أدب الاملاء والاستملاء، ص83؛ دراسات فى الحدیث النبوى و تاریخ تدوینه، ج1، ص127
    6. احقاق الحق، ج5، ص501 و ج4، ص258 (به نقل از: مناقب على بن ابى طالب، ابن مغازلى)
    7. أسماء الصحابة الرواة، ص44
    8. الامام الصادق(ع)، ص162
    9. مراد، منابع حدیثى اهل سنّت است؛ آن هم بر پایه برخى گزارشها، مانند گزارشهاى ابن حزم.
    10. تاریخ بغداد، ج5، ص220؛ سیر أعلام النبلاء، ج15، ص346
    11. مسند أحمد، ح5، ص142؛ المستدرک للحاکم، ج3، ص304؛ سیر أعلام النبلاء، ج1، ص391
    12. المستدرک، ج2، ص225؛ سیر أعلام النبلاء، ج1، ص397
    13. أسماء الصحابة الرواة، ص54. ذهبى بر این باور است که از او در صحاح ستّه، شصت و اندى روایت آمده است. (سیر أعلام النبلاء، ج1، ص402)
    14. سیر أعلام النبلاء، ج1، ص541
    15 طبقات ابن سعد، ج2، ص41؛ حلیة الأولیاء، ج1، ص187؛ سیر أعلام النبلاء، ج1، ص542
    16. الاستیعاب، ج2، ص196
    17. أسماء الصحابة الرواة، ص74؛ ذهبى مى گوید: سلمان در مسند بقىّ بن محلّه، 60 حدیث دارد؛ بخارى از وى، شش حدیث گزارش کرده است و مسلم، سه حدیث.
    18. همان.
    19. الاستیعاب، ج2، ص106؛ الاصابة، ج2، ص481
    20. تذکرة الحفاظ، ج1، ص4 و 5؛ المستدرک، ج1، ص182؛ جامع بیان العلم وفضله، ج2، ص998
    21. سنن الدارمى، ج1، ص60
    22. طبقات ابن سعد، ج5، ص141؛ جامع بیان العلم وفضله، ج1، ص291
    23. تقیید العلم، ص60؛ جامع بیان العلم، ج1، ص326
    24. روزى که به سال 63 هجرى، سپاهیان جنایت پیشه شام به مدینه حمله کردند و بسى قتل کردند و فساد به بار آوردند.
    25. الطبقات، ج9، ص175؛ المصنّف، عبدالرزاق، ج11، ص415؛ جامع بیان العلم وفضله، ج1، ص326
    26. تذکرة الحفاظ، ج1، ص139
    27. همان، ص84
    28. طبقات ابن سعد، ج7، ص127
    29. تقیید العلم، ص60؛ تذکرة الحفاظ، ج1، ص127؛ سیر أعلام النبلاء، ج5، ص405؛ المحدّث الفاصل، ص380
    30. بقىّ بن مخلة القرطبى، ص19
    31. التراتیب الادرایة، ج2، ص249
    32. المنار، ج6، ص288
    33. تدریب الراوى، ج2، ص62
    34. آقاى مروان خلیفات در اثر ارجمند خود (ورکبت السفینة)، در فصل «ضیاع السنّة» (ص119ـ186) این موضوع را به شایستگى بر رسیده و با تأمل در چگونگى نقل احادیث و چندى و چونى نقلهاى صحابیان و تابعین نشان داده است که چه فاجعه عظیمى با اجراى سیاست فرهنگى (به واقع با جریان فرهنگ ستیز) منع کتابت و نشر حدیث، در فرهنگ اسلامى به وجود آمده است.
    35. نویسندگان و پژوهشیان اهل سنّت کوشیده اند تا آغاز جعل را به روزگارى دیرتر از زمان رسول اللّه(ص) و حتى صحابه، نسبت دهند. این داورى، بیشتر و پیشتر از آنکه مستند باشد به واقع صادق تاریخى و اسناد روشنگر حقیقت، مستند است به پیش فرضى درباره صحابه، که «آنان یکسر عادل بوده اند». پس هرگز خطا نمى کردند، دروغ نمى گفتند و مآلا به پیامبر دروغ نمى بستند.
    آقاى مصطفى سباعى نوشته است: معقول نیست صحابیانى که بارها از پیامبر شنیده بودند «من کذب علىّ…» بر پیامبر دروغ ببندند. معقول نیست که کسانى که نور نبوى در جانشان نشسته بود و با زندگیشان درآمیخته بود، با وضع و جعل حدیث، این نور را خاموش کنند و براى یارى رسانى به اندیشه ها یا حزبها، دست به جعل حدیث بزنند. (مکانة السنة فى التشریع، ص76)
    کسان دیگرى نیز بر اساس این پیش فرض، کوشیده اند تا آغاز جریان وضع را به روزگار پس از فتنه (به تعبیر آنان)، یعنى به پس از سال 40 و حتى پس از سال 70 نیز بکشانند تا مبادا غبارى بر ساحت قدسى پندارى صحابیان بنشیند (الحدیث و المحدّثون، محمد محمد ابوزهو، ص480؛ السنة قبل التدوین، محمد عجاج خطیب، ص187؛ بحوث فى تاریخ السنة المشرّفة، ص15؛ الاسرائیلیات والموضوعات، ص32؛ الوضع فى الحدیث، ج1، ص175 به بعد)! نقد این دیدگاه را بنگرید در: الغدیر، ج5، ص208 به بعد؛ الموضوعات فى الآثار والأخبار، هاشم معروف الحسنى، ص90ـ152؛ المعجم المفهرس لألفاظ أحادیث بحارالأنوار، ج1، مقدمه کتاب، از محمد على مهدوى راد.
    بحث از «وضع» و جریان شناسى آن، انگیزه ها و زمینه هاى وضع، راههاى شناخت وضع، تأثیر وضع در شکل گیرى برخى باورها در فرهنگ اسلامى، و… را جداگانه به بحث نهاده ام و بارها آن را در دوره دکترى دانشگاه تدریس کرده ام. از خداوند براى بازنگرى و بازنگارى آن توفیق مى طلبم.
    36. در منابع حدیثى اهل سنّت، این روایت با طرق بسیار نقل شده است. ابن جوزى مى گوید: آن را 98 نفر از صحابیان گزارش کرده اند. سپس به تفصیل، طرق حدیث را گزارش کرده است (الموضوعات، مکتبة التدمریّه، ج1، ص53 به بعد). در این نقلها زمینه اى براى صدور حدیث آورده اند که برخى آن را به نقد کشیده اند (همان،ص51 پانوشت؛ لمحات فى تاریخ السنة، ص29). به هر حال، آن زمینه پذیرفتنى باشد یا نه، صدور روایت قطعى است. در منابع شیعى، چگونگى صدور با توجه به وجود جریان کذب و جعل رقم خورده است و کهن ترین منبعى که آن را آورده است، کتاب «مختصر اثبات الرجعه» و «اثبات الرجعه» فضل بن شادان است (مجله تراثنا، ش15، ص202) که آن را از «سلیم» نقل مى کند. روایت، در کتاب سلیم (نسخه موجود) نیز هست (ج2،ص). محقق کتاب در جهت یافتن منابع و مصادر دیگرى براى حدیث، حدیث را از کتاب سلیم، با استناد به سلیم، از غیر کتاب سلیم، و از طریق دیگر غیر از سلیم، گزارش کرده است. (همان، ج3، ص970ـ972 و نیز ر.ک به: بصائر الدرجات، ص198؛ اکمال الدین، ص284؛ نهج البلاغة، ص325، الأصول من الکافى، ج1، ص62؛ مقباس الهدایة، ج1، ص115؛ مستدرکات المقباس، ج4، ص62 به نقل از منابع بسیار؛ تفسیر العیاشى، ج1، ص246؛ شرح ابن أبى الحدید، ج11، ص38)
    باید بیفزاییم که منابع اهل سنّت، حدیث را «من کذب على…» دارند، بدون مقدمه اى که در متن نقل کردیم.
    37. الرعایة فى علم الدرایة، ص69
    38. منهاج البراعة، ج14، ص29
    39. قواعد التحدیث، ص179
    40. مقباس الدرایة، ج1، ص123
    41.فجر الاسلام، ص211
    42. الأصول من الکافى، ج1، ص62
    43. براى آشنایى با انگیزه هاى جعل وضع، از جمله بنگرید: دلیل القضاء الشرعى، ج3، ص33؛ الموضوعات فى الآثار والأخبار، ص124؛ منهاج البراعة، ج14، ص36؛ اضواء على السنة المحمّدیة، ص118
    44. صحیح المسلم، ج1، ص12؛ الوضع فى الحدیث، ج1، ص180
    45. دلیل القضاء الشرعى، ج3، ص31 (به نقل از تاریخ الفقه الاسلامى، ص68).
    46. النصّ والاجتهاد، تحقیق ابومجتبى، ص143و 144
    47. أضواء على السنّة المحمدیة، ص118 و نیز: ص285 و 286
    48. دراسات فى الحدیث والمحدّثین، ص9و10
    94. وقعة صفین، ص220
    50. اللئالى المصنوعة، ج1، ص417
    51. خلافت و ولایت از دیدگاه قرآن و سنّت، ص159
    52. شرح ابن أبى الحدید، ج11، ص44ـ46
    53. همان.
    54. الاختلاف فى اللفظ، ص42
    55. الصواعق المحرقة، مؤسسة الرسالة، ج2، ص374
    56. تذکرة الحفاظ، ج2، ص593؛ تاریخ بغداد، دارالکتب العلمیة، ج9، ص58؛ المنتظم، ابن جوزى، ج12، ص269؛ تاریخ الاسلام، الذهبى، ص360؛ سیر أعلام النبلاء، ج13، ص210؛ طبقات الشافعیّة، ج2، ص29
    57. تاریخ بغداد، ج2، ص14؛ تهذیب الکمال، ج24، ص442؛ طبقات الحنابلة، ج1، ص275؛ ارشاد السارى، ج1، ص50
    58. تذکرة الحفاظ، ج2، ص589؛ المنتظم، ابن جوزى، ج12، ص171؛ شرح صحیح المسلم، النووى، ج1، ص21؛ الحطة فى ذکر الصحاح الستة، ص306؛ الامام المسلم ومنهجه فى صحیحه، ص108
    59. تذکرة الحفاظ، ج2، ص431؛ مسند أحمد بن حنبل، طبع مؤسسة الرسالة، ج1، ص56 (مقدمه).
    60. خلاصة التهذیب، الخزرجى، ج1، ص27؛ الغدیر، ج5، ص469 و 470
    61. امّا بسیارى از آنچه در صفحات این کتاب نقل شده است، نه با عقل سازگار است و نه با تفکر دینى و نه با احادیث دیگر و نه…. بنگرید به: سیرى در صحیحین، محمد صادق نجمى؛ نظرة عابرة الى الصحاح الستة، عبد الصمد شاکر؛ أبو هریرة، سید عبدالحسین شرف الدین؛ أضواء على السنّة المحمدیة، محمود ابوریّة.
    62. ر.ک به: أصول الحدیث وأحکامه فى علم الدرایة، ص107


    مهمد علی مهدوی راد ::: جمعه 85/9/17::: ساعت 1:16 عصر
    نظرات دیگران: نظر

    تعاریف
    سخن از حدیث و چگونگى گزارش آن و انتقالش به نسلهاى بعد و کیفیت تدوین و ثبت و ضبط آن، از جمله پژوهشهاى مهمى است که با همه پربرگ و بارى نگاشته ها درباره آن، زوایاى تاریک و نکات ناگفته در آن بسیار است. پیشتر از آنکه از چگونگى نشر و تدوین حدیث سخن رود، شایسته مى نماید این واژه و همگنان آن تعریف شود.

    «حدیث» در لغت:
    در کهنترین فرهنگ هاى لغت، حدیث بدین سان معنا شده است:
    از هر چیز، تازه و نو آن؛ «شاب حدث» و «شابة حدثة» پسر و دختر نوسال و جوان.[1]
    احمد بن فارس مى گوید:
    (ح ـ د ـ ث) یک ریشه دارد، که بر ناپیدایى که پیدا شده دلالت مى کند. گفته مى شود چیزى پیدا نبود سپس پیدا شد. «حدیث» هم از همین باب است؛ چون سخنى است که اندک، اندک یکى پس از دیگرى پیدا مى شود.[2]
    ابن منظور آورده است که:
    حدیث آن است که گوینده آن را به زبان مى آورد، و بدین معنا تفسیر شده است کلام الهى «و اِذْ اَسَّرَ النّبىُ اِلى بَعْضِ اَزْواجِهِ حدیثاً» که مراد، مطلق کلام است.[3]
    طریحى نیز به لحاظ لغت، «حدیث» را مرادف «کلام» مى داند و مى نویسد:
    از آن روى کلام را حدیث گفته اند که اندک، اندک به وجود مى آید.[4]
    و مرحوم آیت الله مامقانى در توضیح آن نوشته اند:
    بنابراین حدیث، پدید آمدن چیزى است که نبوده است؛ پس حدیث، ضد قدیم است. گویا آنچه در روایتى آمده است که «ایاکم و محدثات الأمور» این معنا باشد، که به گفته ابن فارس، یعنى آنچه در کتاب و سنت و اجماع عالمان شناخته نیست و نبوده است.[5]
    فیّومى نوشته است که:
    حدیث به گفته ها و گزارشها اطلاق مى شود.[6]
    این نکته مؤید است به آنچه برخى از عالمان آورده اند که تازیان در روزگار جاهلیت بر روزهاى مشهور خود، «الأحادیث» مى گفتند، به لحاظ اینکه در آن روزها، حوادث بسیار رخ مى داد و گزارش مى شد و نقل مى گردید.[7] برخى از پژوهشیان معاصر پس از گزارش تفصیلى اقوال لغویان درباره حدیث، نتیجه گرفته اند که:
    معناى اصلى این واژه، شکل گیرى چیزى است پس از آنکه نبوده است. این تکوّن و تجدد، اعم است از اینکه در جواهر باشد یا اعراض، در اقوال باشد و یا در افعال... بنابراین حدیث، هر آن چیزى است که با یاد کرد پدید مى آید، نقل مى شود، گزارش مى شود و بدین سان در معناى حدیث به تازه پدید آمدن و گزارش شدن، توجه شده است.[8]
    بنابراین، حدیث که به لحاظ لغت و وضع اوّلى آن به «جدید من الأشیاء» و «حدوث امر بعد أن لم یکن» اطلاق مى شده است، در نهایت با توجه به آن معناى لغوى در ادامه استعمال، بر مطلق کلام اطلاق شده است.

    حدیث در اصطلاح
    عالمان و محدثان، حدیث را به صورتهاى مختلف تعریف کرده اند. شهید ثانى ـ رضوان الله علیه ـ پس از آنکه مى گوید خبر و حدیث مترادفند، آورده است:
    مراد از خبر، حدیث است؛ اعم از اینکه قول پیامبر ـ ص ـ مى باشد یا امام ـ ع ـ ، و قول صحابى باشد یا تابعى و یا عالمان و صالحان و همگنان آنان، و چنین است فعل و تقریر آنها. این معنا در استعمال این واژه مشهورتر است و با عموم معناى لغوى سازگارتر.[9]
    این تعریف حدیث، چنانکه تصریح شده است مستند است به معناى لغوى آن. عالمان و محدثان عامّه نیز غالباً حدیث را بدین گونه تعریف کرده اند و خبر را مترادف آن دانسته اند. سیوطى از عالمان و محدثان گزارش کرده است که آنان در تعریف حدیث مى گفته اند:
    حدیث یعنى فعل، قول و تقریر پیامبر ـ ص ـ ، صحابیان و تابعین و... و خبر را عالمان فن حدیث، مترادف حدیث دانسته اند؛ بنابراین، خبر و حدیث، بر «مرفوع»، «موقوف» و «مقطوع» اطلاق مى شود.[10]
    البته در میان عالمان عامه تعاریف دیگرى نیز براى حدیث یاد شده است، و فرقهایى بین خبر و حدیث نهاده شده است. سیوطى در ادامه سخن پیشین مى گوید:
    ... و گفته شده است که حدیث بر آنچه از رسول الله ـ ص ـ نقل شده اطلاق مى شود و خبر بر آنچه از دیگران گزارش شده است؛ از این روى به آنکه اشتغال به سنت داشت «محدث» مى گفتند و گزارشگران حوادث و مسائل تاریخى را، أخبارى و....[11]
    برخى از محققان اهل سنت معتقدند که حدیث در آغاز فقط به قول رسول الله ـ ص ـ اطلاق مى شده است و پس از وفات آن بزرگوار، معنایش وسعت یافت و اکنون اطلاق مى شود به آنچه از پیامبر نقل است: قول، فعل و تقریر رسول الله ـ ص ـ .[12]
    ابن حجر مى گوید:
    در اصطلاح شرع، گزارش هر آنچه را که به پیامبر منسوب است، حدیث گویند و این گویا در برابر قرآن است که «قدیم» است.[13]
    شیخ بهایى ـ ره ـ در آغاز رساله کوتاه خود «الوجیزة»، حدیث را بدین گونه تعریف کرده است:
    حدیث، سخنى است که قول، فعل و تقریر معصوم ـ ع ـ را گزارش مى کند.[14]
    این تعریف، به نقد کشیده شده است. گفته اند این تعریف نه جامع است و نه مانع. از یک سوى حدیثى که نقل به معنا شده باشد داخل در این تعریف نیست، پس جامع نیست؛ از سوى دیگر، عبارات بسیارى از فقیهان پیشین را که در آثار فقهى خود عین عبارتهاى حدیث را با حذف سند و در قالب فتاوى مى آوردند، فرا خواهد گرفت؛ مانند «شرایع» على بن بابویه، «المقنع» و «الهدایه» صدوق، «النهایه» شیخ و... پس مانع نیست.
    شیخ بهایى ـ رضوان الله علیه ـ در پایان کلام خود آورده است که:
    بعید نیست که حدیث، «سخن» معصوم و یا «حکایت» سخن، فعل و تقریر معصوم باشد.[15]
    میرزاى قمى ـ رضوان الله علیه ـ در تعریف حدیث نوشته است:
    حکایت سخن، فعل و تقریر معصوم را، حدیث گویند.[16]
    مرحوم آیت الله مامقانى نیز پس از گزارش دیدگاههاى مختلف، نوشته اند:
    گروهى از عالمان گفته اند «حدیث» در اصطلاح، عبارت است از گزارش قول، فعل و تقریر معصوم.[17]
    آنچه در این تعریف آمد، توان گفت مشهورترین تعریف است که عالمان و محدثان شیعه بدان پرداخته اند و نیز روشنترین و استوارترین تعریف.

    خبر
    گزارش از واقعه ها و حادثه ها را خبر گویند. خبر، عبارت است از گزارش هر آنچه بشود آن را گزارش کرد. خلیل بن احمد فراهیدى مى گوید:
    خبر، گزارش است؛ که به أخبار جمع بسته مى شود.
    و زبیدى نوشته است:
    عالمان لغت و اصطلاح گفته اند خبر در لغت و اصطلاح، چیزى است که از دیگران نقل مى شود و ادیبان بر آن افزوده اند که خبر، آن است که ذاتاً احتمال صدق و کذب دارد.[18]
    امّا توان گفت که تعریف زبیدى چندان دقیق نیست، و چنان نیست که «خبر»، ویژه گزارش از غیر باشد. بلکه عرفاً و لغةً، به آنچه گزارشگر از خود گزارش مى دهد نیز خبر اطلاق مى شود؛ چون «أخبار» به معناى «أعلام» است، و از این روى «عالم» را «خبیر» گفته اند. پس هر کس دیگرى را از چیزى بیاگاهاند، او را خبر داده است، چه از خود و چه از دیگرى.[19]
    اکنون بنگریم خبر به معناى «گزارش» با حدیث چه ارتباطى دارد. پیشتر از شهید ثانى نقل کردیم که آن دو را مترادف دانسته بود. کسان دیگرى از محدثان نیز بر این ترادف تصریح کرده اند. ابن حجر مى گوید:
    نزد عالمان فن حدیث، خبر و حدیث مترادف هستند.
    برخى از پژوهشیان معاصر نیز بدین معنى تصریح کرده اند:
    خبر در اصطلاح محدثان با حدیث یکسان است؛ گو اینکه در موارد بسیارى در علوم دیگر، از خبر، معنى مقابل با انشاء مراد مى شود. توصیف محدثان به «أخبارى» نیز به معناى اوّل است یعنى کسانى که با خبر و حدیث در آمیخته اند و آن را چونان شغلى برخود در زندگى برگزیده اند[20].
    اکنون اندکى در آنچه آوردیم دقت کنیم. حقیقت آن است که خبر و حدیث، به لحاظ لغوى و استعمال عمومى، تفاوت بنیادى با هم ندارند. ابوالبقاء ایوبّ بن موسى حسینى مى نویسد:
    حدیث، اسم است از «تحدیث» که به معناى «اِخبار» بوده است، سپس به گزارش قول، فعل و تقریر منسوب به پیامبر ـ ص ـ اطلاق شد.[21]
    چنانکه پیشتر آوردیم، این معنا در ادب جاهلى کاملاً شناخته بود؛ آنان به «روزهاى مشهور»، «الأحادیث» اطلاق مى کردند[22]، و گزارشگران حوادث و وقایع تاریخى را «أخباریون» مى گفتند[23]. علّامه شیخ عبدالنّبى کاظمى مى نویسد:
    پیشینیان اهل حدیث ـ شیعى و سنى ـ بر اهل تاریخ و همه کسانى که چونان آنان اخبار را جمع مى کردند، بدون توجه به چگونگى گزارشها، اخبارى مى گفتند.[24]
    آنچه این مطلب را استوار مى دارد این است که ابتدا آنچه به نگارش در مى آمده است بیشتر سیره پیامبر بوده است. نگاه تاریخى به سیر «تدوین» در تاریخ اسلام این نکته را به روشنى مى نمایاند که رشته هاى نگارشها کم کم اندکى از هم جدا شد و محدثان، بعدها عنوان مستقل پیدا کردند؛ از این رو این دو بدین سان تعریف شدند که:
    حدیث آن چیزى است که از معصوم ـ پیامبر و امام ـ نقل شود.
    و خبر آن است که، از غیر آنان گزارش شود.
    و یا گفتند:
    حدیث، آن است که از معصوم نقل شود و خبر، اعم از آن است، بنابراین هر خبرى را حدیث مى گویند و نه به عکس.[25]
    که روشن است این تعریفها را محدثان در قرنهاى واپسین، بیشتر براى توضیح این جریانها و چگونگى شکل گیرى این عناوین و تعریفها به کار برده اند.[26]
    با این همه، روشن است که محدثان بر «حدیث» و «احادیث»، فراوان «خبر» و «اخبار» اطلاق مى کردند و بر عناوین آثار مدوّن خود که مشتمل بر احادیث بوده است این واژه را مى نهادند. نمونه هایى چون «شرح الأخبار» قاضى نعمان (م 376)، «الاستبصار فیما اختلف من الأخبار» محمد بن الحسن طوسى (شیخ الطائفه)، «جامع الأخبار» محمد بن محمد سبزوارى (م قرن 7)، «ملاذ الأخیار فى شرح تهذیب الأخبار» علّامه مجلسى و... نشانگر این حقیقت است.
    این را نیز بیفزاییم که اکنون قرنهاست که «اخبارى» در مقابل «اصولى» نمایانگر دو جریان شناخت در فرهنگ اسلامى و چگونگى نگاه به منابع فکر اسلامى است. روشن است که گستردگى استعمال این دو واژه بر این دو جریان، پس از قرن یازدهم است؛ امّا برخى عالمان، با اسناد به بعضى نصوص نقل شده از سده هاى پیشین، احتمال داده اند که پیشینه این دو اصطلاح، دست کم تا زمان علّامه حلّى ـ ره ـ مى رسد. این مطلب را از عبارت ذیل استظهار کرده اند:
    امّا الأمامیة فالأخباریون منهم لم یعولوا فى أصول الدین و فروعه الّا على أخبار الأحاد المرویّة عن الائمة ـ ع ـ ، والأصولیون منهم کأبى جعفر الطوسى و غیره.[27]

    اثر
    در چگونگى این واژه نیز چونان «خبر» سخن بسیار است، و عالمان و محدثان در تعریف آن همداستان نیستند. به لحاظ لغت، برجاى مانده هر چیزى را «اثر» گویند. وقتى تازیان مى گفتند: ذهبتُ فى أثرِ فلانٍ، یعنى او را پیروى کردم، پاى برجاى پاى او نهادم و رفتم. اثر الحدیث، یعنى اینکه کسى از کسانى گزارش کند و آثارشان را باز گوید.
    المأثره، مکرمت و بزرگیها را گویند، چون نسل در نسل و عصرها و عصرها گزارش مى شود و...[28] بدین سان تعریف عالمان و محدثان از «اثر» نیز به دور از معناى لغوى آن نیست. اکنون تعریفها را بنگریم و سپس چگونگى آنها را:
    شایعترین تعریف از «اثر» در میان محدثان این است که «اثر»، آن چیزى است که از صحابه رسیده باشد. تهانوى نوشته است:
    یطلق ... الآثار على أفعال الصحابة[29].
    و جمال الدین قاسمى در تعریف آن نگاشته است:
    اثر، منقول از صحابه را گویند؛ که اطلاق آن بر کلام رسول الله ـ ص ـ نیز صحیح است.[30]
    این تعریف، گو اینکه شایعترین تعریف از «اثر» است ـ چنانکه گفتیم ـ و پیشینه اى بس کهن دارد امّا از دقت و استوارى لازم برخوردار نیست.
    زبیدى نوشته است:
    بازمانده هر چیزى را «اثر» گویند و نیز خبر را که به «آثار» جمع بسته مى شود. این است که گفته مى شود «فلان من حملة الآثار» و مراد آن است که آن کس، از محدثان است. پیشوایان حدیث بین خبر و اثر فرق نهاده اند، بدین سان که گفته اند خبر آن است که از رسول الله ـ ص ـ نقل شود و اثر آن است که از صحابه گزارش شود و از کسانى که بدین عنوان شهره شده اند، ابوبکر سعید بن عبدالله بن علىّ طوسى نیشابورى (متولد 413) و محمد بن هیاج بن مبادر آثارى انصارى هستند.[31]
    از تتبع در آثار عالمان عامه بر مى آید ـ چنانچه گفتیم ـ که این تعریف از اثر، کهن است؛ امّا عالمان درباره آن متّفق القول نیستند. دکتر «نورالدین عتر» از حدیث پژوهان معاصر عرب نوشته است:
    فقیهان خراسان «اثر» را ویژه «موقوف» اصطلاحى [منقول از صحابه] مى دانستند و گروهى خبر را ویژه منقول از پیامبر ـ ص ـ دانستند، امّا سخن مُعْتَمَدى که محدثان بر آنند این است که، همه آنچه یاد شد را اثر توان گفت، چون از «اثرت الحدیث» گرفته شده است، یعنى آن را روایت کردم.[32]
    بر این اساس است که ابن حجر، نام کتابش در مصطلح الحدیث را «نخبة الفکَر فى مصطلح أهل الأثر» نامیده است، و حافظ عراقى خود را در منظومه بلندش «الفیه»، «اثرى» یعنى محدث خوانده و گفته است:

    یقول راجى ربِّه المقتدر

    عبدالرحیم بن الحسین الأثرى

    و طبرى، محدث و مفسّر بزرگ قرن چهارم، کتاب عظیمش در حدیث را «تهذیب الأثار و تفصیل معانى الثابت عن رسول الله من الأخبار» نامید. آثار متقدمان بسیار است و نیازى به گزارش دیگر آثار نیست.
    و سر انجام باید از نویسنده نکته بین صبحى صالح یاد کنیم که نوشت:
    هیچ دلیل توجیه کننده اى نداریم که «اثر» را ویژه منقول از سلفِ از صحابه و تابعین بدانیم.[33]
    آنچه تا بدین جا آوردیم، تعریف عالمان عامه بود از «اثر»؛ امّا برخى از عالمان و محدثان شیعه بر این باورند که این دو همگون هستند؛ مانند شیخ بهایى ـ ره ـ و شهید ثانى رضوان الله علیه که آورده است:
    اثر، اعم از حدیث و خبر است و به هر دوِ آنها اثر گفته مى شود امّا به عکس نه[34].
    فیلسوف و محدث جلیل میرداماد مى نویسد:
    در میان عالمان ما رضوان الله علیهم کسانى هستند که از این عنوان تنها منقول از امامان ـ ع ـ را مراد مى کردند؛ فقیه محقق، نجم الدین رحمة الله علیه در نگاشته هاى خود غالباً چنین کرده است. امّا رئیس محدثان شیعه ـ رضى الله عنه ـ از عنوان «آثار صحیح» احادیث رسول الله ـ ص ـ و أوصیاى صادق آن بزرگوار را مراد کرده است.[35]
    آنچه از تتبع در نگاشته هاى عالمان بر مى آید و عناوین کتابها در سده هاى آغازین تاریخ اسلام گواهى مى دهد، این است که اثر با حدیث مترادف است. و عالمان هماره از «آثار» همان احادیث منقول از معصوم ـ ع ـ را مراد مى کرده اند. این اصطلاحها اگر هم در میان آثار شیعى یافت شود نوظهور است. در روایات و در لسان ائمه ـ ع ـ گاهى از احادیث رسول الله ـ ص ـ با عنوان «اثر» یاد شده است.[36]
    شیخ مفید ـ ره ـ غالباً «اثر» و «آثار» را به «حدیث» و «احادیث» اطلاق مى کند.[37] قاضى ابوحنیفه نعمان بن محمد (م 367) یکى از آثارش را «الأقتصار بصحیح الأثار عن الائمة الأطهار» نامیده است. و أبوالقاسم على بن محمد بن على خزاز رازى، نیز کتابش را درباره روایات امامت امامان ـ ع ـ «کفایة الأثر فى النّص على الأئمة الأثنى عشر» نامیده است و ابوعبدالله أحمد بن محمد بن عیّاش جوهرى «مقتضب الأثر فى النص على عدد الأئمة الأثنى عشر» و...
    اینها همه بر استوارى سخن دکتر «نورالدین عتر» گواهى مى دهد که نوشته است:
    این سه عنوان، حدیث، خبر و اثر در نزد محدثان به یک معناست.[38]
    بر اساس آنچه تا بدین جا آوردیم، اکنون مى توان گفت که گمانه هاى گونه گون در نگاشته هاى «مصطلح الحدیث» در تفاوت میان عناوین یاد شده، در سده هاى واپسین چهره بسته است و در میان کتابهاى پیشینیان از آنها سخنى نیست.

    سنت
    یکى دیگر از واژه هایى که در این مبحث معناى آن باید روشن شود، «سنت» است. سنت از نگاههاى گونه گون، تعریفهاى گونه گونى یافته است.

    سنت در فرهنگها:
    سنت، همان شیوه، روش و آهنگ عمومى است؛ زهرى نوشته است:
    سنت، شیوه معمول را گویند، چه نیک و چه بد. سخن رسول الله ـ ص ـ است که فرمود:
    من سنّ سنة حسنة فله أجرها و أجر مَنْ عمل بها الى یوم القیامة... هر آنکه شیوه اى نیکو بنیان نهاد، پاداش عمل به آن و عمل تمام کسانى که تا قیامت بدان عمل کنند را خواهد برد...
    و نیز گفته اند:
    السنة، الطریقة المستقیمة المحمودة
    سنت، شیوه استوار و پسندیده را گویند[39].

    سنت در نگاه اصولیان
    اصولیان به «سنت» در مجموع منابع تشریع مى نگرند، و آن را به عنوان یکى از منابع فکر اسلامى و تشریع تعریف مى کنند؛ تعریف آنان از سنت بدینگونه است:
    ما صدر عن النبى ـ ص ـ من قول، او فعل او تقریر
    سنت عبارت است از قول، فعل و تقریر رسول الله ـ ص ـ .[40]
    علّامه مولى عبدالله بن محمد بشروى خراسانى، قولى در تعریف سنت نوشته است:
    سخن، فعل، و تقریر پیامبر ـ ص ـ و امام ـ ع ـ سنت است.
    فقیه و اصولى بزرگ قرن سیزدهم، میرزاى قمى در تعریف آن آورده است:
    سنت، عبارت است از قول، فعل و تقریر معصوم ـ ع ـ .
    بسیارى از اصولیان شیعه به تعریف سنت نپرداخته اند؛ شاید به لحاظ اینکه مقصود از آن را روشن مى دانستند. از آنچه اکنون نقل کردیم و نیز از تعریفهاى اصولیان عامّه، به روشنى توان دریافت که در معناى آن تقریباً همه متفق القولند.[41] محقق حلّى ـ ره ـ نیز در شمارش مستند احکام، چون از سنت نام برده، درباره آن گفته است:
    امّا السنة فثلاثة: قول، و فعل و تقریر[42]
    سنت سه بخش دارد: قول، فعل و تقریر.
    علّامه مامقانى مى نویسد:
    بهتر این است که در تعریف «سنت» بگوییم، قول، فعل و تقریر آن کس را که دروغ بر او روا نیست، اگر قرآنى نباشد و عادى هم نباشد، سنت گویند و هر آنچه این سه را گزارش کند، خبر است و حدیث.[43]
    اکنون یادآورى کنیم که در برخى از کلمات و تعریفهاى گذشته دیدیم که سنت را به قول معصوم و فعل و تقریر وى اطلاق کرده بودند؛ بدین سان توان گفت که سنت به این معنا، اخصّ از حدیث است؛ چون در این صورت، سنت یعنى آنچه عنوان فعل و قول و تقریر معصوم دارد و بدان بزرگواران توان نسبت داد؛ یعنى صحیح مصون از خطا و اشتباه.

    سنت در نگاه فقیهان
    فقیهان، گاه سنت را در مقابل «بدعت» نهاده اند و در تعریف بدعت گفته اند:
    ما خالَفَ أصول الشریعة و لَمْ یوافق السنّة[44]
    بدعت آن است که با سنت همگون نباشد و با اصول شریعت مخالفت داشته باشد.
    بدین سان معناى «سنت» هر آن چیزى است که از شریعت، وجوب آن را توان بهره گرفت. این معنا را ظاهراً از برخى روایات نیز مى توان استفاده کرد. از امام باقر ـ ع ـ نقل کرده اند که فرمود:
    لیس المضمضمة و الأستنشاق فریضة ولا سنّة، انّما علیک أن تَغْسِلَ ما ظَهَرَ[45]
    مضمضه و استنشاق نه واجب است و نه سنت؛ واجب آن است که ظاهر را بشویى.
    شیخ طوسى رضوان الله علیه در توضیح این روایت نوشته اند:
    مراد این است که این دو، مصداق «سنّتى» نیستند که نشود ترک کرد.[46]
    و شیخ حرّ عاملى رضوان الله علیه در تبیین آن نوشته اند:
    مراد از سنت، آن چیز است که وجوبش از سنت دریافته شود، و این معنا براى سنّت در روایات آمده است.[47]
    سنت در مقابل بدعت، در روایات نیز مکرّر به کار رفته است. پیامبر ـ ص ـ فرمود:
    عمل قلیل فى سنة خیر من عمل کثیر فى بدعةٍ.[48]
    کار اندک مطابق سنت بهتر است از عمل بسیارِ آمیخته با بدعت.
    امّا آنچه در عرف فقیهان بیشترین کاربرد را دارد، سنت به معناى «استحباب» است؛ از این روى در تعریف آن گفته اند:
    هى الطریقة المتّبعة فى الدین، من غیر افتراضٍ ولا وجوب.
    شیوه شایسته پیروى در دین را که وجوب نداشته باشد، سنت گویند.
    این معنى براى سنت، در روایات و بیان فقیهان، بسیار شایع است؛ در کتابهاى حدیثى و فقهى، ابوابى با عناوین «استحبابُ ...» وجود دارد که در آنها روایات مشتمل بر واژه سنت به معناى «استحباب» گزارش، و به بحث نهاده مى شود.
    عن سماعة قال سألته [ابا عبدالله] عنهما [اى عن المضمضة والأستنشاق] قال: هما من السّنة، فان نسیتهما لم یکن علیک أعادة.[49]
    سماعه مى گوید از امام صادق ـ ع ـ درباره «مضمضه» و «استنشاق» سؤال کردم، فرمود: آن دو مستحب هستند، اگر به هنگام وضو گرفتن فراموش کردى، دوباره انجام دادن آنها لازم نیست.
    عن زرارة، عن أبى جعفر علیه السلام: قال: المضمضة والأستنشاق لیسامن الوضوء.[50]
    زراره مى گوید امام باقر ـ ع ـ فرمود: مضمضه و استنشاق جزو وضو نیستند.
    شیخ حرّ عاملى ـ ره ـ در توضیح آن نوشته است:
    شیخ طوسى ـ ره ـ فرمودند: یعنى از واجبات آن نیستند بلکه از مستحبات آن هستند.[51]
    عن ابى عبدالله عن آبائة عن علىّ ـ صلوات الله علیهم اجمعین ـ أنه قال: السّنة، سنّتان سنة فى فریضة الأخذبها هدى و ترکها ضلالة، و سنّة فى غیر فریضة، الأخذ بها فضیلة و ترکها الى غیرها خطیئة.
    سنت دوگونه است: واجب، که عمل بدان هدایت است و ترک آن ضلالت و گمراهى، و مستحب که عمل بدان فضیلت است و ترک آن و روى آوردن به غیر آن، خطاست.[52]
    روشن است که فقیهان، با توجه به موضوع فقه، به تعریف «سنت» پرداخته اند و چون موضوع فقه، بحث و فحص از حکم شرعى افعال بندگان است به لحاظ وجوب، استحباب، حرمت، کراهت و اباحه، «سنت» را به گونه اى تعریف کرده اند که با این موضوع سازگارى داشته باشد.

    سنت در نگاه محدّثان
    تعریف محدثان از «سنت»، شاملتر و فراگیرتر است. این تعریف شامل و گسترده، دقیقاً در جهت هدفى است که محدثان در تدوین مجموعه آثار و اخبار مرتبط با معصومان ـ ع ـ داشته اند. دکتر شعبان محمد اسماعیل مى نویسد:
    هدف محدثان در گزارشها و نقلها از «سنت»، شناخت و شناسایى سیره رسول الله بوده است. آنان مى کوشیدند پیامبر را چونان الگویى نیکو و اسوه اى ارجمند براى مسلمانان معرفى کنند، تا مسلمانان در تمام زندگى و موضع گیریهاى خود، در باید و نبایدهاى اجتماعى و فردى، از آن بزرگوار پیروى کنند؛ از این روى، در تعریف آن گفته اند: سنت، هر آن چیزى است که به پیامبر منسوب است، اعم از فعل، قول، تقریر، صفات و ویژگیهاى اخلاقى و ظاهرى او قبل از بعثت و بعد از آن.[53]
    این بیان و تبیین از سنت، در نگاه محدثان، دقیق است و استوار. نگاهى به عناوین و فصول کتابها و ابواب مجموعه هاى حدیثى و محتواى نقلها نشانگر آن است که محدثان از «سنت» چنین تلقى داشته اند؛ مانند «سیرة النبى و سننه»، «جوامع آداب النبى و سننه»، «باب فیه سنن امیرالمؤمنین ـ ع ـ»، «کنز العمّال فى سنن الأقوال والأفعال» و...[54]
    اکنون بیفزاییم که آنچه ما در این بحث (تاریخ تدوین حدیث) بدان خواهیم پرداخت، همین معنى از سنت است که تا حدودى مصداقاً [و نه مفهوماً] با حدیث هماهنگ است. سخن از تدوین اخبار، احادیث و گزارشهایى است که افعال و اقوال، تقریرها، املاء ها، خلق و خوى و زندگانى پیامبر و معصومان ـ ع ـ و... را نشان مى دهد.

    نگاهى تاریخى به واژه «سنت»
    اکنون و در پایان بحث به تحوّل مفهوم سنت و چگونگى تطوّر معناى آن بپردازیم، با اشاره به دو نکته:
    1) گفتیم سنت به لحاظ لغت، «شیوه معمول و معهود» را مى گویند. برخى از عالمان بر این باور هستند که در آغاز، «سنت» به همین معنا استعمال مى شده است. مفهوم سنت در آغاز چنین بوده است:
    الطریقة الدینیّة الّتى سلکها النبى ـ ص ـ فى سیرته المطهّرة
    بنابراین «حدیث»، عام بوده است و اطلاق مى شده است به حکایت قول و فعل رسول الله ـ ص ـ؛ امّا سنت، ویژه افعال و اعمال آن بزرگوار تلقى مى شده است. یکى از پژوهشیان که این تفاوت را در معناى «حدیث» و «سنت» بازگفته، ادامه داده است که:
    در پرتو این دوگانگى معنایى «حدیث» و «سنت» است که این سخن محدثان را که گاه مى گفتند: این حدیث مخالف سنت است و... یا مى گفتند فلانى، «امام فى الحدیث و امام فى السنة و امام فیهمامعاً»[55] در مى یابیم. شگفت انگیز آنکه گاهى از این دو به گونه اى تعبیر شده است که گویا دو چیزند که یکدیگر را پشتیبانى مى کنند و درک یکى در فهم آن دیگرى به کار مى آید. چنین است که ابن ندیم از کتابى یاد مى کند با عنوان «کتاب السنن بشواهد الحدیث»؛ ظاهر این عنوان نشان مى دهد که در شرح «سنت»، «حدیث» چونان گواه به کار گرفته شده است.[56]
    امّا ظاهراً اگر این اصطلاح در میان پیشینیان از علما هم مطرح بوده است ـ حال به هر جهت ـ بعید است که با نصوص روایات موافق باشد. اینکه پیامبر ـ ص ـ مردمان را امر به پیروى از سنت مى کردند، و مى فرمودند:
    «علیکم بالسنّة، فعمل قلیل فى السنة خیر من عمل کثیر فى بدعة».
    و مى فرمودند:
    «من تمسّک بسنتى فى اختلاف امّتى کان له أجرُ مأة شهید»[57].
    آیا مرادشان فقط امر به پیروى از افعال و اعمال، و تمسّک به رفتار و کردار شخص ایشان (پیامبر) بود؟! بسیار بعید مى نماید.
    2) شیخ مفید رضوان الله علیه در کتاب اصولى اش (که متأسفانه فقط خلاصه اى از آن را اکنون در اختیار داریم) در باب مستندات احکام شرعى و مصادر تشریع نوشته است:
    بدان که پایه هاى احکام شرعى سه چیز است، 1 ـ کتاب الهى، 2 ـ سنت پیامبر ـ ص ـ و 3 ـ اقوال امامان ـ ع ـ پس از پیامبر ـ ص ـ .[58]
    آیا نزد شیخ ـ ره ـ اصطلاح «سنت» ویژه نقل و روایت از رسول الله ـ ص ـ بوده است؟ برخى از محققان از کلام وى چنین استفاده کرده اند و نوشته اند:
    از اینکه شیخ ـ ره ـ اقوال معصومان ـ ع ـ را بر «سنت» عطف گرفته است، توان استفاده کرد که اصطلاح «سنت» در نگاه وى، ویژه منقول از رسول الله ـ ص ـ بوده است.[59]
    این نکته اى است که مى شود از کلام شیخ استظهار کرد؛ امّا آیا تا آن روز «سنت» اصطلاحاً، ویژه فعل، قول و تقریر رسول الله ـ ص ـ بوده است یا نه، موضوعى است که نیاز به بررسى تاریخى گسترده اى دارد.
    آنچه تا بدینجا آوردیم، تعریف واژه هاى «حدیث»، «خبر»، «اثر» و «سنت» بود در دیدگاههاى مختلف؛ اقوال بسیار دیگرى نیز در این باره در منابع توان یافت که نیازى به بررسى ندارد.[60]

    1 - العین، ج 3/177
    2 - مقاییس اللّغة، ج 2/177
    3 - لسان العرب، ج 3/76، مجمع البیان، ج 1/474
    4 - مجمع البحرین، ج 1/371 (چاپ بنیاد بعثت)
    5 - مقباس الهدایة، ج 1/56 و نیز رک: مجمع البحرین، ج 1/370؛ النهایة، ج 1/350؛ مقاییس اللغة، ج 2/36
    6 - المصباح المنیر، ج 1/124
    7 - علوم الحدیث و مصطلحه /4 به نقل از فتوح البلدان /39
    8 - التحقیق فى کلمات القرآن، ج 2/189 ـ 188
    9 - الرعایة فى علم الدرایة /50
    10 - مرفوع حدیثى را گویند که منسوب به پیامبر ـ ص ـ باشد و موقوف آن است که از صحابى نقل شود، و مقطوع منقول از تابعى را گویند. اصول الحدیث، علومه و مصطلحه /28
    11 - تدریب الراوى، ج 1/23، و نیز بنگرید به: الرعایة فى علم الدرایة /50
    12 - الأتجاهات الفقهیة عند اصحاب الحدیث فى القرن الثالث الهجرى /12 ـ 13
    13 - فتح البارى فى شرح صحیح البخارى، ج 1/173
    14 - الوجیزة فى الدرایة (تراثنا، العدد 32/412)
    15 - پیشین.
    16 - قوانین الأصول /409
    17 - مقباس الهدایة، عبدالله المامقانى ج 1/57
    18 - تاج العروس، ج 11/125
    19 - گاهى «خبر» را در مقابل «انشاء» استعمال مى کنند. شهید ثانى رضوان الله علیه نیز در آغاز بحث، خبر را بدان معنى به تفصیل آورده است. باید بگوییم که این معنا، یکسر از موضوع بحث خارج است و ما بدان نمى پردازیم.
    20 - اصول الحدیث و احکامه /19
    21 - الکلیات /170
    22 - فتوح البلدان /39؛ علوم الحدیث و مصطلحه /4
    23 - الرعایة فى علم الدرایة /50
    24 - تکملة الرجال، ج 1/114
    25 - مقباس الهدایة، ج 1/66 ـ 58؛ اصول الحدیث علومه و مصطلحه /28
    26 - بنگرید به مقباس الهدایة، ج 1/58 به بعد که تمام آنچه را که درباره تفاوت این دو واژه و یا مترادف آنها گفته اند و مى شود گفت جمع کرده است.
    27 - معالم الدین /19، به نقل از «النهایة» علّامه حلّى (مخطوط) و نیز ر.ک: اصول الحدیث و احکامه /19
    28 - العین، ج 8/237، ترتیب العین /37
    29 - کشاف اصطلاحات الفنون، ج 1/95
    30 - قواعد التحدیث /62
    31 - تاج العروس، ج 10/13
    32 - منهج النقد فى علوم الحدیث /28
    33 - علوم الحدیث و مصطلحه /11، امّا باید یاد کنیم که فهرستنگاران امروزى اهل سنت، غالباً ذیل عنوان «الأحادیث»، منقول از رسول الله ـ ص ـ و ذیل «عنوان الآثار»، منقول از صحابه را مى آورند.
    34 - الرعایة فى علم الدرایة /50؛ نهایة الدرایة فى شرح الوجیز للشیخ البهائى /82
    35 - الرواشح السماویة /38
    36 - الأحتجاج، ج 2/162؛ بحارالأنوار، ج 78/216
    37 - نمونه را بنگرید به: الأرشاد، ج 1/319 و 320 و 330 و ج 2/169
    38 - منهج النقد فى علوم الحدیث /28
    39 - تهذیب اللغة.
    40 - الوافیة /157
    41 - تعریف اصولیان عامه را بنگرید در: اصول الفقه الاسلامى، ج 2/450؛ الأتجاهات الفقهیّه عند اصحاب الحدیث فى القرن الثالث الهجرى، ص 12 ـ 13
    42 - المعتبر، ج 1/28
    43 - مقباس الهدایة، ج 1/69
    44 - ارشاد الفحول /31؛، الأصول العامة للفقه المقارن /121؛ النهایة فى غریب الحدیث و الأثر، ج 1/107
    45 - التهذیب، ج 1/78. الأستبصار، ج 1/67
    46 - الأستبصار، ج 1/67
    47 - وسائل الشیعة، ج 1/431 ط. مؤسسة آل البیت لأحیاء التراث.
    48 - بحارالأنوار، ج /261 این باب یکسر نگاه شود.
    49 - وسائل الشیعة، ج 1/430
    50 - التهذیب، ج 1/78؛ الأستبصار، ج 1/67
    51 - وسائل الشیعة، ج 1/431
    52 - بحارالانوار، ج 2/264
    53 - دراسات حول القرآن و السنة /86 و نیز بنگرید: ارشاد الفحول /33 و اصول الحدیث علومه و مصطلحه /19
    54 - بحارالانوار، ج 16/194، ج 16/1، ج 76/66، ج 41/102 و...
    55 - از جمله بنگرید به آنچه درباره برخى از محدثان کهن آورده اند:
    «سفیان ثورى پیشواى حدیث است و امّا در سنت پیشوایى ندارد، و اوزاعى پیشوایى سنت را دارد امّا حدیث را نه، و مالک بن انس پیشوایى حدیث و سنت را با هم دارد». مختصر تاریخ دمشق، ابن منظور، ج 14/32
    56 - علوم الحدیث و مصطلحه /6 و نیز رک. الأتجاهات الفقهیة عند اصحاب الحدیث فى القرن الثالث الهجرى /14 و الفهرست /285
    57 - بحارالأنوار، ج 2/261
    58 - مختصر کتاب اصول الفقه (مصنفات الشیخ المفید، المجلد التاسع) 7:
    59 - نظرات فى تراث الشیخ المفید /193
    60 - نگاه کنید به: الأتجاهات الفقهیة عند اصحاب الحدیث /12؛ دراسات حول القرآن و السنة /80؛ الأصول العامة للفقه المقارن /141؛ توثیق السنة فى القرن الثانى الهجرى /12؛ کشاف اصطلاحات الفنون، ج 1/703؛ مقباس الهدایة، ج 1/68؛ السنة قبل التدوین /21 و...



    مهمد علی مهدوی راد ::: جمعه 85/9/17::: ساعت 1:5 عصر
    نظرات دیگران: نظر

     محمد علی مهدوی راد به سال 1334 در روستایی به نام (ینگجه) از بخش سرولایت نیشابور دیده به جهان گشود مدرسه ابتدایی را در همان دیار گذراند پس از آنکه با مقدماتی از ادب عربی نیز در همان دیار آشنا شد ، آنگاه به سال 1348 وارد حوزه علمیه مشهد شد و در مدرسه آیت الله العظمی میلانی که به شیوه ای نو و با برنامه ای منظم اداره میشد تحصیل علوم دینی را آغاز کرد وی در 7 سال اقامت در حوزه علمیه مشهد دروس مقدمات ، ادبیات عرب ، و سطوح عالی حوزوی را در محضر استادان آن دیار بیاموخت از استادان آن روز میتوان خراسانی ، امینی نیشابوری ، صالحی نیشابوری و روانشاد سید علی اکبر بنی هاشمی را برشمرد
    وی در جنب درس های حوزوی سه سال به درس تفسیر روانشاد آیت الله حاج میرزا جواد تهرانی ، حضرت آیت الله سید عزالدین زنجانی و مقام معظم رهبری آیت الله خامنه ای حاضر شد و این دروس اولین بذرهای علاقه و کشش به معارف قرآنی را در جان وی پاشید.
    مهدوی راد پس از 7 سال اقامت در مشهد به لحاظ تلاش‌های سیاسی و تعقیب ساواک خراسان با صلاحدید خطیب بلند آوازه روزگار و مجاهد نستوه و شجاع شهید هاشمی نژاد مشهد را ترک نمود به قم هجرت کرد در قم درسهای حوزوی را پی گرفت و رسائل و مکاسب و کفایه و آنگاه دوره عالی اجتهادی فقه و اصول را از محضر آن حوزه ارجمند فرا گرفت ، برخی از استادان وی در این حوزه عبارتند از حضرات آیات اعتمادی ، موسوی ، تبریزی (سید ابوالفضل) ، پایانی، فاضل لنکرانی، ستوده ، بهشتی ، فاضل هرندی، حاج شیخ جواد تبریزی ، وحید خراسانی و منتظری .
    بیش‌ترین بهره را در فقه از محضر آیت الله منتظری برد که به طور مستمر بیش از ده سال در درس وی شرکت کرد . مهدوی راد فلسفه را در محضر حضرات آیات انصاری شیرازی ، محمدی گیلانی و مصباح فرا گرفت
    اولین اثر قلمی وی به سال 1355 با عنوان اسلام و شعر در قالب مقاله ای بلند در مجله نسل نو نشر یافت وی پس از انقلاب اسلامی ایران مدتی را در مسئولیت‌های اجرایی گذراند از جمله مسئولیت عقیدتی و سیاسی پایگاه نهم شکاری و آنگاه به حوزه بازگشت و به سال 62 و پس از مقدماتی با جمعی از دوستان و همراهان مجله حوزه را بنیاد نهاد و از شماره 16 تا 36 سردبیری آن را بر عهده داشت و مقالات بسیاری در نقد و معرفی کتابهای درسی حوزه ، مسائل معرفتی دین و نقد و معرفی تفاسیر شیعه و سنی و تحلیل گرایشهای تفسیری در آن مجله نگاشت پس از آن با همکاری برخی از همراهانش مجله بینات را بنیاد نهادند که از آغازین شماره آن مدیر مسئولی مجله را به عهده گرفت این مجله نخستین مجله قرآنیست که مهدوی راد تا شماره 12 مدیر مسئول آن بوده است و پس از آن در جایگاه عضویت هیئت تحریریه آن ماند اما از مدیر مسئولی آن کنار گرفت
    در راه اندازی مجله های میقات و علوم حدیث مورد مشورت بود که در هیئت تحریریه های آنها نیز حضور می یافت و مقالات بسیاری در هر دو مجله یاد شده رقم زد
    وی به سال 1369 پیشنهاد مجله ای را در نقد کتابهای حوزه دین به انگیزه بهسازی آثار مکتوب دینی به دفتر تبلیغات اسلامی داد ، و خود سردبیری آن را به عهده گرفت که اکنون 15 سال است نشر می یابد و مهمترین مجله نقد کتاب در حوزه دین است در این مجله نیز مقالات بسیاری نگاشته است مهدوی راد به سال 1369 وارد دانشگاه شد و از همان آغاز تدریس مقاطع تحصیلات تکمیلی را در علوم قرآن و حدیث به عهده گرفت اکنون بیش از ده سال حضور در دانشگاه تربیت مدرس و سه سال است که مدیریت علوم قرآن و حدیث را به عهده دارد

    کتب: ‏

    1. سیر نگارشهای علوم قرآنی / وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی/ 1379
    2. مشعل جاوید / دبیرخانه کتاب ولایت / 1380
    3. آفاق تفسیر / نشر هستی نما / 1382
    4. تحفه العابدین (تحقیق و تصحیح)/ کتابخانه آیت الله نجفی / 1372
    5. تحفه الاخوان (تحقیق و تصحیح) / کتابخانه آیت الله نجفی / 1375
    6. موسوعه امام علی / دارالحدیث / 1421 (همکاری = تدوین مدخلها)
    7. با کاروان عشق / نشر مشعر / 1374 (با همکاری آقای جعفریان)
    8. تراث الشیعه القرآنی (2 جلد) / کتابخانه تخصصی تفسیر و علوم قرآنی / 1382
    9. سیاست نامه امام علی علیه السلام / دارالحدیث (همکاری در مقدمه و مدخلها)
    10. نظام دفاعی اسلام / با برخی از فاضلان
    11. راهنمای آینه پژوهش / مجله آینه پژوهش / پژوهشگاه فرهنگ و علوم اسلامی
    12. تدوین الحدیث عند الشیعه الامامیه (رساله دکتری و کارشناسی ارشد که اکنون در برخی دانشگاهها در مقطع دکتری متن درسی است)

    مقالات: ‏‏

    1. جایگاه زن در قرآن کریم / فصلنامه علمی پژوهشی علوم انسانی
    2. مبانی شخصیت زن از دیدگاه اسلام / دانشگاه الزهرا
    3. نمونه ها و حکم حدیث مدلس / دانشگاه الزهرا
    4. البیان فی تفسیر القران / دانشنامه جهان اسلام
    5. تحریف / دانشنامه جهان اسلام
    6. تفسیر پیامبر / دانشنامه جهان اسلام
    7. تفسیر ماثور / دانشنامه جهان اسلام
    8. الامام علی امام المفسرین / الثقافه الاسلامیه
    9. ظاهر و باطن در تفسیر عرفانی / مدرس
    10. تدوین حدیث / علوم حدیث
    11. منع تدوین حدیث ، توجیه ها ، نقدها / علوم حدیث
    12. واقعه غدیر ، اوج ابلاغ ولایت / علوم حدیث
    13. منع تدوین ، رازها رمزها/ علوم حدیث
    14. منع تدوین ، پی آمدها بازتابها / علوم حدیث
    15. البیان فی اعجاز القرآن / بینات
    16. نقد و بررسی / بینات
    17. فرزانه روزگار / بینات
    18. کتابی کهن در تاریخ مکه / میقات حج
    19. در حریم دوست (تاملهایی در مناسک حج) / میقات حج
    20. ابوالولید ازرقی و کتاب او (اخبار مکه) / میقات حج
    21. وضعیت شیعه در عربستان / میقات حج
    22. وضع کتاب و فرهنگ در عربستان/ میقات حج
    23. ره آوردی از دیار دوست / میقات حج
    24. ره آوردی از دیار دوست / میقات حج
    25. قرآن در قرآن / فرهنگ جهاد
    26. آیین نامه سلوک / فرهنگ جهاد
    27. رازها و رمزهای نماز/ فرهنگ جهاد
    28. تفسیر تاریخ و تطور آن(1) / میراث جاویدان
    29. تفسیر تاریخ و تطور آن (2) / آفاق الحضاره الاسلامیه
    30. علی (ع) و قرآن / آینه پزوهش
    31. ادب حضور (تحلیل عرفانی از آموزه های نماز) / فرهنگ جهاد
    32. اهتمامی کم اهمیت درنگی در معجم بحار الانوار/ آینه پژوهش
    33. پژواکی از سروش قلم/ آینه پژوهش
    34. بازی با میراث (گزارش یک سرقت) / آینه پژوهش
    35. تحلیل از ترجمه ، شرح و نقد تورات / آینه پژوهش
    36. تفسیر کلام قرآن مجید/ آینه پژوهش
    37. تقریرات میرزای شیرازی/ آینه پژوهش
    38. جزیره خضراء در میزان نقد/ آینه پژوهش
    39. جریان شناسی تاریخنگاریها در ایران معاصر / آینه پژوهش
    40. روش شناسی تفاسیر موضوعی / آینه پژوهش
    41. سه کتاب در علوم قرآنی/ آینه پژوهش
    42. عقل گرایی در تفاسیر قرن چهاردهم/ آینه پژوهش
    43. کتابی در علوم قرآنی/ آینه پژوهش
    44. کشتی شکسته (نگاهی به تصحیح سفینه البحار) / آینه پژوهش
    45. گرد آورندگان سخنان علی (علیه السلام) از آغاز تا غرر الحکم/ آینه پژوهش
    46. موضوع مفسران در تاویل و اثبات / آینه پژوهش
    47. نگاهی به خلافت و ولایت از دیدگاه قرآن و سنت / آینه پژوهش
    48. موسوعه الامام علی (علیه السلام) / آینه پژوهش
    49. دفاع از کافی/ آینه پژوهش
    50. خط سوم در انقلاب مشروطیت ایران/ آینه پژوهش
    51. تخصصی شدن علوم در حوزه ها/ آینه پژوهش
    52. نقد کتاب ، چرا و چگونه/ آینه پژوهش
    53. انقلاب و پژوهش/ آینه پژوهش
    54. نگاهی دوباره به نقد کتاب/ آینه پژوهش
    55. فقیهی فرشته خو/ آینه پژوهش
    56. امام (ره) و نگاهی دیگر به مبانی استنباط/ آینه پژوهش
    57. فقیهی نیک منش بر ستیغ پژوهش / آینه پژوهش
    58. ما بی نشانیم از علی(علیه السلام) / آینه پژوهش
    59. حسن حکمت و جمال شریعت / آینه پژوهش
    60. امام خمینی (ره) مرد میدانهای سبز/ آینه پژوهش
    61. دو فرزانه نامور/ آینه پژوهش
    62. عاشورا بعثت دوباره / آینه پژوهش
    63. سرداب نشین عرش پیما/ آینه پژوهش
    64. امامت در نگره قرآنی امام موسی بن جعفر (علیه السلام) / مجله تخصصی دانشگاه علوم اسلامی رضوی
    65. ابوالولید الزرقی و کتابه اخبار مکه / میقات حج
    66. بحث فی کلمه کتاب / آفاق الحضاره الاسلامیه

    متفرقه: ‏


    مقالات و آثار مهدوی راد در جشنواره های متعددی حائز رتبه های ممتاز بوده ، و از خود وی نیز با عناوینی تجلیل و تکریم شده است
    1. در اولین هفته کتاب به عنوان (کتاب پژوه) و خا د م فرهنگی مکتوب
    2. در سال 1374 به عنوان (محقق بر جسته علوم قرآنی)
    3. سال 1379 «سیر نگارشهای علوم قرآنی» وی که اکنون متن درسی کارشناسی ارشد دانشگاههاست «رتبه دوم» کتاب سال حوزه را از آن خود ساخت
    4. در نمایشگاه قرآن کریم به عنوان (محقق برجسته علوم قرآنی)
    5. در سال 1379 در جشنواره مطبوعات مقاله وی با عنوان «بازی با میراث ، نقد یک سرقت» حائز رتبه اول شد
    6. در سال 1383 در جشنواره مقالات قرآنی مقالات «تحریف» چاپ شده در دانشنامه جهان اسلام و مقاله «امامت در نگره قرآنی امام موسی بن جعفر علیه السلام» وی حائز رتبه اول شدند

     



    مهمد علی مهدوی راد ::: جمعه 85/9/17::: ساعت 12:53 عصر
    نظرات دیگران: نظر

       1   2      >
    >> بازدیدهای وبلاگ <<
    بازدید امروز: 0
    بازدید دیروز: 0
    کل بازدید :27208

    >>اوقات شرعی <<

    >> درباره خودم <<
    پاییز 1385 - قرآن و حدیث
    مهمد علی مهدوی راد
    نام و نام خانوادگی: محمد علی مهدوی راد متولد:(ینگجه) از بخش سرولایت نیشابور سال تولد: ‏1334 مدرک تحصیلی: سطح 4 حوزه علمیه قم عضو هیئت علمی دانشگاه تربیت مدرس مرتبه علمی:‏استادیار

    >>لوگوی وبلاگ من<<
    پاییز 1385 - قرآن و حدیث

    >>آرشیو شده ها<<

    >>جستجو در وبلاگ<<
    جستجو:

    >>اشتراک در خبرنامه<<
     

    >>طراح قالب<<